قطار لحظه


قطار لحظه واگن ثانیه ها چه تند گذشت

در ایستگاه زمان گرد انتظار نشست

مسافری که نیامد و مهلتی که نبود

و کودکی که به آجر غرور لحظه شکست

سوار واگن خویشم و حسرت دیروز

قطار می رود افسوس کاش بر می گشت

قطار رفت و نماند مگر غبار خیال

به روی بوته رویا ، میان باور دشت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم