عهد اولین


عمر مرا ستانده ای خون ز دلم چکانده ای

باز بگو برای من اشک چرا فشانده ای

می زنی ام که خود برو هر چه زنی نمی روم

در سر عشق و عاشقی درس مرا نخوانده ای

گفته ام و نگفته ای آنچه ز عشق می شوی

بر سر عهد اولین مانده ام و نمانده ای

می شکنی شکسته را احمد جان گسسته را

تا به کجا و تا به کی می کشی و کشانده ای

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم