غزل شماره ۸
ای نام خوش تو بر زبان ها
وی یاد تو زینت بیانها
از مهر رخت چو ذره هستند
در رقص و سماع آسمانها
مرغان ترانه سنج خوانند
وصف رخ تو به بوستانها
اندر ره عشق بی سرانجام
دریاهائی است بیکرانها
ای دل بشتاب زانکه رفتند
زین کاخ مجاز کاروانها
از سروری جهان گذر کن
در باطن خود ببین جهانها
سردهنت نیافت اسرار
هر قدر شدش عیان نهانها
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم