غزل شماره ۷۶


به محفلی که تو ای چون منی که راه دهد

که عرض حال گدا پیش پادشاه دهد

ز خلق بر درت ای شه پناه آوردم

اگر تو نیز برانی که ام پناه دهد

فتاده باز بشوخی و شی سر و کارم

که ملک عقل بیغما ز یک نگاه دهد

که نزد قامت او دم زند ز سرو چمن

که پیش طلعت او شرح حسن ماه دهد

حدیث زلف و رخش پیشه کن که دولت وصل

دعای نیم شب و ورد صبحگاه دهد

ببارگاه جلالت که نیست باد صبا

که بر تو عرضهٔ اسرار داد خواه دهد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم