غزل شماره ۱۰۷
مه آیینه داری است از طلعتش
قیامت نموداری از قامتش
صفای ارم نزهت باغ خلد
همه مستعار است از صفوتش
ملیحان و کان ملاحت تمام
بود زیر بار حق نعمتش
بقد سر و آزاد در بندگیش
یکی خانه زادیست در ساحتش
همانا که یعقوب در پیرهن
شنیده است یک شمه از نکهتش
ببزمش دلاشمع نامحرم است
کجا باریابی تو در حضرتش
ز بس داغش اسرار دارد بدل
نروید بجز لاله از تربتش
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم