غزل شمارهٔ ۲۸


باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...

جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دو تا...

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت

تصدیق گفته های "هگل" بود و ما دو تا...

روز قرار اول و میز و سکوت و چای

سنگینی هوای هتل و ما دو تا...

افتاد روی میز ورقهای سرنوشت

فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دو تا...

کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کل بود و ما دو تا...

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می پریم که این ماجرا فقط

یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا...

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم