سوز و ساز


یک بحر سرشک بودم و عمری سوز

افسرده و پیر می‌شدم روز به روز

با خیل گرسنگان چو همرزم شدم

سوزم همه ساز گشت و شامم همه روز

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم