در جاده های سرخ شفق


آه... ای زمین بی برکت!

یک مشت بذر تازهٔ باران،

در خورجین پاره ابری نیست.

بدون متن

دارد غروب

- در جاده های سرخ شفق -

خورشید را

با خود

بسوی آن افق دور

می برد.

اکنون از وحشتی شگرف

گوئی که رنگ از رخِ گلگون آفتاب

ناگه پریده است.

بدون متن

مرغی هراسناک

در لابلای بوته خاری

ناگاه جیغ زد.

اسبی میان جادهٔ خاموش؛ شیهه زد.

بدون متن

با واپسین تلاش

قلب زمین تشنهٔ خود را

ما شخم می زنیم

اما

یک مشت بذر تازهٔ باران،

در خورجین پاره ابری نیست.

بدون متن

آه ...ای زمین بی برکت!

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم