در پای یک رود


در زمینی که همه دشمن هم هستند

و کسی را به کسی مهری نیست

بی قرارم امروز.

بدون متن

برگی از شاخه فرو می افتد

و نگاهم با آن...

بدون متن

می رود با امواج

باز برگی و نگاهم با آن

می رود تا آن دور

می رود تا دریا.

بدون متن

کاش این رود که در دره به خود می پیچد

بی قراری مرا هم با خود،

تا دلِ تیرهٔ دریا می برد

در دل تیرهٔ دریا می ریخت.

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم