دور از سواد شهر


جنگل

و یک پرنده

که افشانده بال، بر سر جنگل

جنگل، اما، تمام برف...

بدون متن

من،

با چوب دست گردوی خود در مشت

در واپسین تلاش...

بدون متن

دور از سواد شهر

از زوزهٔ مداومِ گرگ گرسنه ای

آنک

درهم دوباره نقش قدم های خسته ام

در برف...

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم