تسلسل (برای «م. امید» شاعر)


مرد دریا: مرد ماهیگیر

می گزد لب را به دندان، خنده بر آن هیچ.

می کشاند سایه اش را بر سر شن ها.

می گشاید بادبانِ قایقِ فرسودهٔ خود را.

می شود گم در دل تاریکی دریا.

بدون متن

مدفن اجداد او در ژرف این دریاست

در نمی دانم کدامین شب

در نمی دانم کدامین روز...

بدون متن

ژرف دریا، چون تبارش، مدفن او نیز.

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم