گورستان


گفتم کنار بقعهٔ خاموش بی قرار:

«خوشبخت کیست؟»

پیری که خسته، پای چناری نشسته بود

با دست خود اشاره به آن دور کرد و گفت:

«خوشبخت اوست!»

کردم نگاه با چه شعف

اما دیدم

در وسعتِ غم آورِ گورستان

یک مرده را که قاریِ پیری برای او

در پای گور سورهٔ یاسین می خواند.

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم