۲۵ - عالِمی میگفت تاریخ جهان
بدون متن
بدون متن
عالِمی میگفت تاریخ جهان
در حضور عارفی روشنروان
شرح کردی ، با کلامی عامه فهم
تا نیفتد عارف اندر دام وَهم (۱)
دفتر تکوین خلقت باز کرد
قصّه را از ابتدا آغاز کرد
گفت با عارف: که خود این گونه بین
بود روزی ، در همه مُلک زمین...
گر که میکردی به هر سویی نظر
خود ندیدی جُز خدا چیزی دگر
زین همه موجودِ بیرون از شمار
کس نبودی جُز وجود کردگار
عارف این بشنید و گفتا: ای حکیم
پس چه فرقی بین امروز و قدیم؟
گر نبودی جُز خدا اندر میان؟
این زمان را هم چو آن روزش بدان!
در حقیقت ، گر درین عالم کسیست
آن یکی هم اوست باقی هیچ نیست
پس به دیگر نامها میکش قلم (۲)
جملگی وَهمند و مهمان عدم (۳)
بدون متن
بدون متن
*****************************
۱ - وَهم: پندار - خیال
۲ - قلم بر روی نام کسی کشیدن: پاک کردن آن نام - خط زدن
۳ - عَدم: نیستی - مرگ - نابودی
بدون متن
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم