۲۶ - شکوهها دارم من از جُور فلک
بدون متن
بدون متن
شِکوهها دارم من از جُور فلک
جرئتی کو تا بگویم یَک به یَک؟ (۱)
این فلک ، بنشسته دور از دسترس
در کمینگاهش ، نیندیشد ز کس
آه و نفرین در دل او بیاثر
داد اگر خواهی ازو ، کو دادگر؟
در جوالش ، پُر ز سنگ فتنه است
سهم هر جُنبنده ، در آن کیسه هست
گاه با سنگی سَر این بشکنَد
گاه ، داغی بر دل آن میزنَد
میکُشد بیجُرم و کس را زَهره کو
تا که دادِ خویش بستاند از او
نه به کس مِهری ، نه با کس دشمنی
خشک و تر سوزد به هر جا خرمنی
سینهٔ مَرد و زن و پیر و جوان
شد به بازی ، تیر قهرش را نشان
زاهد و فاسق و یا مستور و مست
کس ز زخم تیغ خونریزش ، نَرَست
صحن ِ گیتی جمله قربانگاه اوست
بالسویه پیش او ، دشمن و دوست (۲)
نیست بر پای اسیرانش ، رَسَن (۳)
نیست زخمی ، کشتگانش را به تن
آن اسیرش ، بستهٔ زنجیر نیست
وین قتیلش ، کُشتهٔ شمشیر نیست (۴)
تیغ و بَندش ، هر دو پنهان از نظر (۵)
نام اینها را قضا خوان یا قَـدَر
بدون متن
بدون متن
***********************************
۱ - تلفظ صحیح این کلمه با فتحه « ی » است. هنوز در کشــورهایی مثـل تاجیکستان که به
تلفظ کلمات فارسی به صورت اصیل ، مقیدند ، این کلمه را با فتحه « ی » ادا میکنند.
حافظ میفرماید:
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم ...... وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
چــرخ برهــم زنم ار غیــــر مــــرادم گــــــردد ...... من نــه آنم که زبـــونی کشم از چرخ فلک
۲ - بالسویه: بهطور یکسان و برابر
۳ - رَسَن: طناب - بند. در اینجا به معنای رشتهای برای بستن پای زندانی آمده است.
۴ - قتیل: مقتول - کشتهشده
۵ - تیغ و بند: شمشیر و زنجیر
بدون متن
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم