۳۰ - من نکردم این فلک را خدمتی
بدون متن
بدون متن
من نکردم این فلک را خدمتی
پس ازو دارم چه چشم نعمتی (۱)
گر دهد نعمت ، همینجا میدهد
چون نشد ، وعده به فردا میدهد (۲)
میتوانی حقّ خود اینجا بگیر
بیمحل باشد چکِ گردون پیر! (۳)
من نگویم هر چه از قسمت بُوَد
کسب « روزی » حاصل همّت بُوَد
****
« سالکی » یککاسه کن آرای خویش (۴)
یا مکش بیش از گلیمت پای خویش
گاه گویی چانهٔ « روزی » مزن
گاه بر تقدیر آری شکّ و ظن (۵)
قافیه گویا در اینجا تنگ شد (۶)
یا مگر پای کُمِیتت لنگ شد (۶)
دفتر معنا اگر بگشادهای!
در تشتُّت از چه رو افتادهای؟ (۷)
این معمّا را گِره ، بگشودَنیست؟
یا اگر نه ،گو که پس تکلیف چیست؟
بیهدف در کوره راهی راندهای
در دو راهیّ تحیُّر ماندهای
رزق انسان شد مقدّر در ازل؟
یا که باشد حاصل سعی و عمل؟
لیس للانسان الا ما سعی؟ (۸)
یا که از قسمت بُوَد روزیّ ما؟
****
چَشم! اکنون ، بنده در حدّ توان
رأی خود را میکنم شرح و بیان
****
هر دهانِ باز ، یابد رزق ِ خویش
بیگُمان و بیضَمان و شرطِ پیش (۹)
قسمت هر کس به دیوانِ قضا (۱۰)
شد مُقرّر ، گر سِزا یا ناسِزا (۱۱)
آنکه او بر سهم خود قانع نشد...
راضی از تقسیم آن صانع نشد... (۱۲)
گر چه بس کوشید ، افزونتر نیافت
از دویدن ، بخیهٔ کفشش شکافت!
با امید آنکه یابد بیشتر
روزیاش در سفره شد خون جگر
حرص بهتر یافتن ، دادش فریب
جام ِ شهد افکند و شد زهرش نصیب
****
رزق ِ مقسوم تو از بخشش بُوَد
پس نپنداری که از کوشش بُوَد
این هم آخر خود بُوَد پندار خام
اینکه نانت اُفتد از سوراخ بام
گرچه سهم نانِ تو تعیین شدست
بیمشقّت ، نان نمیآید به دست
آنچه « روزی » ، قسمتت بنهادهاند
بهر کسبش ، دست و پایت دادهاند
****
سهم رزقت گرچه باشد بیش و کم
منشی تقدیر آن را زد رقم
گر بنالی یا گریبان بردَری
خود نیابی سرنوشت بهتری
چونکه نتوان کرد تغییر قضا
رُو و شاکر باش ، گفتم بارها!
گر چه رزقی ، تلخ یا شورت دهد
میپذیرش ورنه با زورت دهد
چانهای از بهر بیش و کم مزن
مستمع چون نیست ، بیخود دَم مزن (۱۳)
چیز کم ، از هیچ ، جانا بهتر است
سرکهٔ مُفت از عسل شیرینتر است (۱۴)
****
« سالکی جان! » مصرعی را ساختی
دقتی کن ، قافیه را باختی! (۱۵)
« تَر » به هر مصرع چرا آوردهای؟
آبروی هر چه شاعر بُردهای!
زورق این قافیه ، در گِل نشست!
شد غلط ، امّا چه خوش در دل نشست
بدون متن
بدون متن
****************************
۱ - چشم: توقع. حافظ میگوید:
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند ...... چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
۲ - وعدهٔ فردا: مجازا به معنای فردای قیامت
۳ - چک بی محل: به چکی گفته میشود که در حساب بانکی صادرکنندهٔ آن چک ، برابر مبلغی
که روی ورقهٔ چک نوشته شده است پول نباشد. ( لغتنامه دهخدا )
۴ - یک کاسه کردن: یکی کردن
۵ - اشاره به مبحث دیگری در همین مثنوی:
................................................
روز و شب با چشم گریان خواستی ...... جمله نعمتها که در دنیاستی
با تَضرُّع یا دُعا یا شیونی ...... چانه بر مقدار رزقت میزنی
از چه چسبیدی به دامان دعُا ...... تا که حاجاتت شود یکسر روا
گر دُعا باطل کند حُکم قَـدَر ...... این من و سجاده ، این هم چشم تَر
نعمت او از روی حکمت میدهد ...... نه به اصرار و سماجت میدهد
او چو خود واقف به احوالات ماست ...... آنچه خود داند ، به او گفتن خطاست
۶ - قافیه تنگ شدن: کنایه از عاجز شدن در گفتار و کردار باشد - در تنگنا قرار گرفتن.
دو جهان ساغرتکلیف زخود رفتن ماست ...... دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا ( بیدل )
۶ - کُمِیت: اسبی است که رنگ آن بین سیاهی و سرخ باشد. « کمیت لنگ شدن » کنایه از
درماندن و از عهده برنیامدن و در کاری تسلط نداشتن است. (فرهنگ فارسی معین )
۷ - تشتت: پراکندگی - پریشانی
۸ -... لیس للانسان الا ما سعی - (... برای انسان هیچ چیز نیست مگر آنچه کوشیده است ) « سوره نجم »
۹ - ضمان: ضمانت - ضامن
۱۰ - دیوان قضا: محلی که سرنوشت انسانها در آنجا تعیین میگردد.
تعبیری برای محکمهٔ الهی.
۱۱ - سزا: لایق - سزاوار
۱۲ - صانع: آفریننده - سازنده - نامی از نامهای خدا
اول دفتر بنام ایزد دانا ...... صانع و پروردگار و حیّ و توانا ( سعدی )
۱۳ - مستمع: شنونده - گوش شنوا
۱۴ - « تَر » علامت صفت تفضیلیست که در هر دو مصرع به عنوان قافیه آورده شده است که خلاف
قواعد ادبی است.
۱۵ - قافیه را باختن: کنایه از اشتباه کردن است.
بدون متن
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم