۶۶ - با شرارت ، آتشی افروختی


بدون متن

بدون متن

با شرارت ، آتشی افروختی

دیگری را نه ، که خود را سوختی

این سَفَر ، رَستی ز آتش ،خوش مباش (۱)

هر چه در وقتش و هر چیزی به جاش

گر که چوبی می‌زنی بر دیگری

یک دو کمتر زن ،که بازش می‌خوری (۲)

« این جهان ، کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا » (۳)

****

این سخن گویم اگر چه تازه نیست

لیکن از دانایی و حکمت ، غنی‌ست

دوزخ و جنّت ، درین دنیای ماست

اینکه گویی در سَما باشد ، خطاست (۴)

نعمتِ جنّت ، همین اقبال توست

فرصتِ اِعمال آن آمال توست

دوزخ آن طبع حریص آدمیست

آتشش هم غیر اَعمال تو نیست

هر که خود ، آتش به جانِ خویش زد

مار ِخود شد ، بر تن ِ خود ، نیش زد

جای آن آتش ، چراغی برفروز

کآن به جانت ، روشنی بخشد نه سوز

گر چراغ خانه‌ای روشن کنی

بر تَفِ جان سوز ِ خود ، آبی زنی

بدون متن

بدون متن

*********************************

۱ - این سفر: این بار - این دفعه

۲ - چوبی که زنی چو باز باید خوردن...... پس در زدن احتیاط باید کردن ( شاعر؟ )

۳ - بیت از مثنوی مولاناست.

۴ - سما: آسمان

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم