۴ - هجرت


بدون متن

بدون متن

آری،

تاریخ ،

این گونه آغاز شد ،

بدون متن

یک روز که آفتاب ،

آرام می‌چکید

بر شاخسار بید.

و پروانه‌ها

بر گِرد کرمکی شبتاب

طواف می‌کردند.

و چلچله‌ای غریب ،

واژهٔ سفید زمستان را

از بال‌های سیاه خود می‌شست.

و قناری ز روی برگِ شب بوها ،

سرودهٔ غزلی تازه را ز بَر می‌کرد.

و جویبار خستهٔ راه ،

حکایت سفرش را

به گوش گل می‌گفت ،

تو آمدی ،

و واقعهٔ عشق ،

در رگ های معجزه جاری شد .

بدون متن

آن سال ،

سالِ شروع کبوتر بود .

سالِ عروج پیچک ها .

سالِ شکفتن فواره‌های چشمهٔ یاس .

سالِ طلوع اقاقی .

سال جوانه زدن لادن پیر .

فصل شکستِ بغض غرور .

روز بلوغ مبهم اشک .

بدون متن

***

اینک می‌دانم

که آغاز تاریخ ،

میلادْ روز ِحادثهٔ دیدن تو بود.

بدون متن

آری ،

اینک می‌دانم.

بدون متن

تابستان ۱۳۹۰

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم