۱۵ - مفهوم یک آغاز


بدون متن

بدون متن

صدای شیونِ باران

در گلوی تشنهٔ ناودان

زار زار

می‌چکید.

بدون متن

گفتم:

طوفان ِ چشم‌های تو

وزیدن گرفته است.

سکوت مکن ، که سکوت ،

پیام نارس ِ گنگی است...

بدون متن

آسمان دیدهٔ خود را نگاه کن ،

ابری‌ست!

دست مرا بگیر ،

آفتاب ،

خواهد بارید ،

و عشق ،

هراس ِ رنج ِ جدایی را

از خاطرات خستهٔ ما ،

خواهد زدود.

بدون متن

از آفت زمانه بپرهیز خوب من

جای درنگ نیست ،

سیاهی در راهست ،

و این جهان ِ دهشت‌زای ،

بی عشق ،

محنت سرایی‌ست نکبت بار.

انباشته از دروغ و تباهی.

لبریز از تعفن حرص.

بدون متن

در انتظار چه هستی؟

تردید ،

سنگِ راهی‌ست

برای رسیدن.

بدون متن

اکنون ،

به غیر مأمن عشق ،

جان پناهی نیست.

بدون متن

یک روز.

باد بهار ،

بر تو خواهد وزید.

سبز خواهی شد.

و رنگین کمانی ،

جوانه خواهد زد ،

از دست‌های تو.

بدون متن

با من بیا

هنوز

اندکی از من باقیست.

دیگر باید که راهی شد

اُمید نیست به این خیل خفتگان!

اینک

نوبت به ما رسید

تا حادثهٔ عشق را بسراییم

حیف است که این سروده ، ناتمام بماند.

عشاق منتظرند!

آری

اینک نوبت ماست.

بدون متن

اسفند ۱۳۹۰

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم