شمارۀ ۱۰ - یارم جامۀ نامرد میشست
ولم دیدم سر چه رخت می شست
به دست انگشتر و صابون پر از مشت
چرا باقر از این غصه نمیرد
که یارش جامه نامرد می شست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم