شمارۀ ۳۱


ولم گل بود و گل شیرازه می کرد

نگاهی بر در دروازه می کرد

دو چشمش برمن و دستش به سوزن

دمادم زخم باقر تازه می کرد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم