بر مزار محمدعلی جناح


بر تربتت شدیم نخست ورود خویش‏

تا بر تو افکنیم نخستین درود خویش‏

آری سزد نخست سرودن درود تو

کز بهر حق سروده‏ای اول سرود خویش‏

ای قائدی که قاعدۀ ملک از تو ماند

بنگر یکی به قلب و جناح جنود خویش‏

بستی زمام ملک به حبل المتین دین‏

وین رشته تافتی همه از تار و پود خویش

‏ اسلام بود و دولت اسلامیان نبود

بودن بلی چه سود جدا از نمود خویش

‏ اسلام از قیام تو بود و نمود یافت

‏ کاندر نمای حق بنمودی تو بود خویش

‏ تشکیل یافت دولت پاکان به همتت‏

همت چو خواستی ز خدای ودود خویش‏

کردی سپاه وحدت و ایمان و انضباط

تا غالب آمد به عدوی عنود خویش‏

مردم به سود خویش حسود جماعتند

تو بهر سود جامعه گشتی حسود خویش

‏ مردم به بذل مال نهادند نام جود

تا هرکه مال دارد نازد به جود خویش‏

غافل که صاحب کرم است آنکه چون جناح‏

اندر نجاح خلق گذشت از وجود خویش

‏ بسیار قائد آمد و نقش عظیم زد

کافزون کند ثمر ز قیام و قعود خویش‏

لیکن یکی چون قائد اعظم نبرد سود

کز بهر سود خلق فدا کرد سود خویش‏

مسجود از آن شدی که به جز بر در خدای

‏ بر هیچ درگهی تو نبردی سجود خویش‏

هر چند حد عالم و آدم معین است‏

تو برتر از حدود رساندی حدود خویش‏

خلد برین مرد خدا نام باقی است

آن‏ نکه نام نهاد از خلود خویش

‏ از ما درود بر تو که ما از پی درود

بر تربتت شدیم نخست ورود خویش‏

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم