ازدواج
ای همه عشقم رخ دلجوی تو
قبلهٔ صاحبنظران روی تو
خیز که روشنگر دنیا تویی
دختر من مادر فردا تویی
نسل تو از شیر تو باید خورش
شیردلان را تو دهی پرورش
پی فکن اصلح و احسن تویی
مرکز هستی تویی ای زن تویی
عهد خوش بیخبری گشت طی
نوبت کارست نگه دار پی
بایدت اکنون ره دیگر زدن
پیرو ناموس طبیعت شدن
از تو و مهد تو گرفتم کنار
دوش که خفتی تو و من مستوار
تا چه شود صورت فردای تو
شد سرم آکنده ز سودای تو
بردمت آهسته به ایوان شو
رفتم و با کوکبهٔ آرزو
بستدم از خویش و بدو دادمت
جان منی،لیک به شو دادمت
لازم و ملزوم هماند ای عزیز
مرد نکوخو،زن صاحب تمیز
بختور آن کس که کشد موی تو
دولتی آن کس که شود شوی تو
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم