تاسف


دوش به ایام رفته در نگرستم

در نگرستم به مرگ عمر و گرستم

همچو زنی شوی مرده بر تلف عمر

تلخ گرستم،چو تلخ در نگرستم

بیهده تا کی ز مرگ عمر کنم یاد

گرنه چو ابناء دهر مرده پرستم

پای توان بر بساط غم زد و خوش بود

ساخته گر نیست هیچ کار ز دستم

آمده گر یاوه شد،نیامده برجاست

غم چه خورم بهر نیست گشته،چو هستم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم