بازی تقدیر
در دست یک نفر به یک آیین ز یک خمیر
شد ساخته دو شمع شبافروز یکسره
وین هر دو را لطیفهٔ تقدیر بر فروخت
در یک دقیقه از دو نظر بر دو منظره
آن ریخت اشک شوق بر آیینه عروس
وین ریخت اشک حسرت بر سنگ مقبره
آن سوخت در عروسی،وین سوخت در عزا
تا چیست سرّ بازی این چرخ مسخره
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم