زود مرو
ناز من،عشق من،از چشم ترم زود مرو
سر و جانم به فدایت ز برم زود مرو
نکنم شکوه که دیر آمدهای بر سر من
لااقل دیر چو آیی بهسرم زود مرو
چشم پر حسرت من سیر ندیدهست ترا
بنشین یک دم و از چشم ترم زود مرو
ترسم ای گل که نبینم دگرت دیر میا
باشد ای جان که نیابی دگرم زود مرو
آفتاب لب بامیم و به یک گردش چشم
بر در و بام نماند اثرم زود مرو
صبرکن تا به خود آیم که ز شوق رخ تو
نه ز خود کز دو جهان بیخبرم زود مرو
این تویی یا که خیال بتی آراسته است
گر تویی بهر خدا از نظرم زود مرو
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم