آتش بی دود
شد تیره در هوای تو شمع وجود ما
اشکی به دیدهٔ تو نیاورد دود ما
رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ
تا چیست بیوجود تو سود وجود ما
ما موج کوچکیم و درین بحر بیکران
نادیده ماند قوس نزول و صعود ما
غیر از دلی شکسته و دستی شکستهتر
در ما چه دیده بهر حسادت حسود ما
سودی نهفته در دل هر ذرهای است لیک
در خوابگاه نیستی آسوده سود ما
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم