غزل شمارهٔ ۱۷


چو فیض ابر به نم لاله را کلاه بشست

بنفشه تازه شد و طرّه دوتاه بشست

کف سحاب چو سقّا گلاب زن برداشت

ز خاک غالیه گون چهره گیاه بشست

بیا بیا که گر از عشق توبه می کردم

به بوی زلف تو دل دست ازین گناه بشست

اگر به غیر تو چشم نظر سیه کردم

بیا که خاک درت چشم عذرخواه بشست

بر آستان تو چندان گریست ابن حسام

که آب دیدهٔ او نامه سیاه بشست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم