غزل شمارهٔ ۱۱۷


حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ

شراب و شاهد و شمع و شب و چغانه و چنگ

هوای معتدل نو بهار و موصم گل

طراوت چمن دلفریب و دلبر شنگ

نوای نغمه ی عشّاق و ساز پرده ی راست

مده به رغم مخالف چو می توان از چنگ

به صلح کوش که با روزگار عربده جوی

بسی به عربده رفتیم و بر نیامد جنگ

دلم چو شیشه شد و روزگار سنگین دل

کدام شیشه که نشکست روزگار به سنگ

غمت که جای نمی یافت در جهان فراخ

چگونه جای دهم در فضای سینه ی تنگ

گر آه غالیه گونم در آسمان گیرد

عذار آیینه ی اختران بگیرد زنگ

به وصل خویش برآر آرزوی ابن حسام

شتاب عمر گرانمایه بین چه جای درنگ

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم