شمارهٔ ۹۰ - در حق فرید الدین


بر بدایع نظم تو ، ای فریدالدین

طویله های گهر را نماند مقداری

نه باغ طبع ترا هست جز ادب شجری

نه شاخ لفظ ترا هست جز هنر باری

بگرد تو نرسند اهل نظم و نثر امروز

و گر چه جهد و تکلیف کنند بسیاری

بشعر یار خودم خوانده ای و لیک بفضل

ترا ندانم اندر همه جهان یاری

چو من بفضل تو اقرار دارم از سر صدق

ز کس نیابی در مشرق و غرب انکاری

ترا فلک بمقام شرف رسانیدست

فلک نکرده ازین علاقه تر کاری

ببارگاه خداوند مشرق و مغرب

متاع فضل ترا خاست روز بازاری

گران بها گهری و کجا تواند بود ؟

چنین گدا را الا چنان خریداری

جهان تو داری ، طوبی لک ، ای فرید الدین

بزیر عدل چنان جهانداری

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم