شمارهٔ ۶
جانم از عشق تو می بخروشد
دلم از انده تو می جوشد
این همه نامهٔ حسرت خواند
و آن همه جامهٔ محنت پوشد
شخص رنجورم از دست فراق
زهر بر یاد تو چون می نوشد
شادم از عشق تو ، هر چند دلم
باغم عشق بجان می کوشد
گر بمانیم ز عشقت ، یارا
کس بسیم سره مان را نفروشد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم