غزل شمارهٔ ۷
گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟
حال من حال سگان، این چه سؤالست ترا؟
می کنم یاد تو و میروم از حال بحال
من باین حال و نپرسی که: چه حالست ترا؟
سالها شد که خیال کمرت می بندم
هرگزم هیچ نگفتی: چه خیالست ترا؟
ای گل باغ لطافت، ز خزان ایمن باش
که هنوز اول نوروز جمالست ترا
وصف حسن تو چه گویم؟ که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمالست ترا
نوبت کوکبه ماه منست، ای خورشید
بیش ازین جلوه مکن، وقت زوالست ترا
عمر بگذشت، هلالی، بامید دهنش
خود بگو: این چه تمنای محالست ترا؟
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم