غزل شمارهٔ ۷۴
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست
شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست!
هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی
ما غریبیم و تو بی رحم، غریب احوالیست!
گر فتد مردم چشمم برخت، روی مپوش
تو همان گیر که: بر روی تو این هم خالیست
بر لب چشمه نوشین تو آن سبزه خط
شکرستان ترا طوطی فارغ بالیست
می روی تند که: باز آیم و زارت بکشم
این نه تندیست، که در کشتن من اهمالیست
قرعه بندگی خویش بنامم زده ای
این سعادت عجبست! این چه مبارک فالیست!
ماه من سوی هلالی نظری کرد و گذشت
کوکب طالع او را نظر اقبالیست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم