غزل شمارهٔ ۲۴۶
چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم
بصبر کوشم و خرسند با خیال تو باشم
بعشوه زلف گشودی، بچهره خال فزودی
اسیر زلف تو گردم، غلام خال تو باشم
کمال فضل بتحصیل عاشقیست، خوش آن دم
که در مطالعه صفحه جمال تو باشم
چو پایمال تو گشتم، سرم بلند شد، آری
چه سربلندی ازین به که پایمال تو باشم؟
خمیده باد قد من ز غصه همچو هلالی
اگر نه مایل ابروی چون هلال تو باشم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم