غزل شمارهٔ ۳۴۳


مردم ازین الم: که نمردم برای تو

ای خاک بر سرم، که نشد خاک پای تو!

گر اختیار مرگ بدستم دهد قضا

روزی هزار بار بمیرم برای تو

غم نیست گر ز مهر تو دل پاره پاره شد

ای کاش! ذره ذره شود در هوای تو

گویم دعا و عمر ابد خواهم از خدا

تا عمر خویش صرف کنم در دعای تو

در آرزوی آنکه: بمن آشنا شوی

آمیختم بهر که بود آشنای تو

جای تو در حریم وصالست، ای رقیب

ای کاش! بودمی، من بیدل، بجای تو

از پادشاهی همه آفاق خوشترست

این سلطنت که: گشت هلالی گدای تو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم