غزل شمارهٔ ۳۸۴
بر من، ای شوخ، ستمها کردی
بارک الله! که: کرمها کردی
کاشکی! حال من از من پرسی
تا بگویم: چه ستمها کردی
من براهت قدم از سر کردم
تو سرم خاک قدمها کردی
ساقیا، وقت تو خوش باد مدام!
که بمی چاره غمها کردی
گر چه کشتی چو هلالی ما را
فارغ از جمله المها کردی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم