شمارهٔ ۱۵۶
آفتاب خُلد روی یار ماست
روضه ی جنات کوی یار ماست
آفتابِ چرخِ سرگردان، چنین
دائما ً در جست و جوی یار ماست
بر سر ِ هر چار سو در شش جهات
رستخیز از های و هوی ِ یار ماست
نی چه گفتم هر دو عالم کفر و دین
بسته در یک تار ِ موی ِ یار ِ ماست
حق و باطل هر زمان بر هم زدن
طُرفه کاری های خوی یار ماست
در بهشت معنوی باشد دلش
هر که را میلش به سوی یار ماست
فاش میگویم نزاری سرّ دوست
خود جهان پر گفت و گوی یار ماست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم