شمارهٔ ۲۹۴
چون جزو نیست ای همه پس چیست
گر همه اوست پس همه کس کیست
برو و جان بدو سپار و بمان
ورنه بی او چه گونه خواهی زیست
هر چه او نیست نقدِ وقت همه
انتظارِ پریرو وعدۀ دی ست
عالمِ آفرینشِ مخلوق
منزلِ جنّ و انس و دیو و پری ست
ما در آن عالمیم مستغرق
کز دو عالم منزّه است و بری ست
واحدِ مطلق است و هر چه جزو
همه دیگر منافقی و دوئی ست
وَحدهُ لاشریکَ له گفتند
پس موحّد چه کارۀ ثنوی ست
علّتِ علمِ تست عادتِ تو
ورنه چندین حجاب و شبهت چیست
بت پرستی و بت گری یارا
چیست دیگر همه منی و توئی ست
توبه زاری مبین نزاری را
دل و پشتش به حبِ آل قوی ست
آن که [او] بی حجاب می گوید
اعتقادش به اهلِ بیتِ نبی ست
پادشاه است بر ممالکِ فضل
زان که مملوکِ خاندانِ علی ست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم