شمارهٔ ۳۸۸
خوش است مجلس اخلاص امّتان مسیح
شراب های مصفّا زساقیان ملیح
مباد مدرسه و خانقه که بیزارم
ز عالمان شنیع و ز زاهدان قبیح
خطیب بر سری منبر چه ژاژ می خاید
عجب که شرم نمی دارد از دروغ صریح
فسانه یی دو ز بهر فریب کرده زبر
کجا کلام محقق کجا کلام صحیح
چو علم داند و بر جهل می کند اصرار
میان عالم و جاهل کجا بود ترجیح
فغان اهل دل از زاهدانِ معترض است
دل از پی دو درم سیم و زر، به کف تسبیح
ز تیغ عشق مکش گردن ای فقیر که شیر
به عجز سر بنهد هم چو گوسفند ذبیح
ز کف منه چو نزاری مفرّحی که به حکم
شوند بی دل و ابکم ازو شجاع و فصیح
غلام ساقی خویشم اگر غلام من است
که مرده زنده کند باز هم چنان که مسیح
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم