شمارهٔ ۴۱۲
خانۀ تست بخفت ار سرِ خوابت دارد
تا که را زهره و یارا که عذابت دارد
گر شرابت کم و بیش است به ساقی فرمای
جامکی تا به مرادِ تو شرابت دارد
و گرت مصلحتی نیست کسی مانع نیست
اختیارِ همه کنکاج صوابت دارد
به اجازت جگری دارم و گرم است تنور
رد مکن گر هوسِ بویِ کبابت دارد
چه شود بنده نوازی کن و ساکن بنشین
امشبی گر سرِ این کُنجِ خرابت دارد
آبِ انگور مگر در سرت افکند آتش
زان چنین بر زبرِ آتش و آبت دارد
وقتِ رفتن نرسیده ست و چنان مست نیی
آخر ای جانِ نزاری چه شتابت دارد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم