شمارهٔ ۶۵۳
خوش وقت صبوحیان شبخیز
بر دست گرفته آتش تیز
آتش نه که آب زندگانی
آبی است ولیکن آتش انگیز
تلخی و هزار جان شیرین
جانی و هزار ملک پرویز
ای دوست بیا بهرغم دشمن
گر خون من است در قدح ریز
تا می به معاد خود رسد باز
با خون دل منش برآمیز
ناگه گیرد اجل گریبان
از دامن دوستان درآویز
پرهیز مکن ز می بیاموز
عیش و طرب و ز خود بپرهیز
جان است به جانی آرزومند
دریاب نزاریا و مستیز
بنشین پس کار خویش بنشین
برخیز ز هرچه هست برخیز
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم