شمارهٔ ۶۶۱
زاهد مخمور را راهِ مناجات بس
عارف مجموع را کنج خرابات بس
شاهد ما گو درآی تا نظری خوش کنیم
بیغرض عشق را ذوق ملاقات بس
زهد مورز ای فقیه باده خور و عشق باز
گر دم ما میزنی هم روش مات بس
معرفت کردگار وصف کن ار عارفی
ور نه کرم کن خموش چند کرامات بس
ز آن چه تو گم کردهای باز نیابی به بانگ
نعره مزن تا به کی زین همه طامات بس
رمز نزاری نگر تا که بدانی که چیست
یعنی اگر طالبی رهبرِ دانات بس
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم