شمارهٔ ۶۷۰
پند داعی بشنو پسرو پندار مباش
تخم شیرین ز پی مائده دو شوره مپاش
مشرکان دعوی توحید نکردندی کاش
چه کند طاقت خورشید ندارد خفّاش
فقها بیهده گویند و مشایخ فحّاش
همه ادرار ربایند و همه وقف تراش
باش یکروی و قوی باش و موافق کنکاش
گاه مرهم منه و گاه جراحت مخراش
من اگر چند نیام زاهد و هستم قلّاش
هستم آزاد و نیام بندهٔ اسباب معاش
پاکرو را چه غم ار عیب کنندش اوباش
زان که مردانِ خدایاند به بدنامی فاش
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم