شمارهٔ ۹۳۴
میخواره و میپرست ماییم
می در سر و می به دست ماییم
در حلقهی نیستان کسانی
گر نیست شدند هست ماییم
آنها که گهی چو انگبیناند
گه تلختر از کبست، ماییم
در کوی ملایک مقرّب
همخانه و همنشست ماییم
آن کس که ز کفر و دین به یکبار
شد فارغ و برشکست ماییم
از ننگ قبول و ردّ عامه
گر طابفهای برست ماییم
هر کس ز شراب مایهای مست
مستان می الست ماییم
قومی که به نیش طعنه دلشان
هر لحظه یکی بخست ماییم
افسرده چه میکند ملامت
آخر ز میای که مست ماییم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم