شمارهٔ ۹۳۵


ما از آن مستان که پنداری نِه‌ایم

لایقِ مستی و هشیاری نِه‌ایم

از گران‌بارانِ حملِ فطرتیم

زان گران‌جانان سرباری نِه‌ایم

گو میامیزید با ما اهلِ‌دل

زان که ما در بندِ دلداری نِه‌ایم

یار اگر بر در زند ما را رواست

زان که شایسته‌ی یاری نِه‌ایم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم