شمارهٔ ۲۴
ترا یک ذره خود پروای ما نیست
بنیک و بد دلت را رای ما نیست
چه بد کردم که بر خاک در تو
سگانرا هست جای و جای ما نیست
فراوان عاشقان درای ولیکن
بدلسوزی یکی همتای ما نیست
چه سازم چارة وصلت چه دانم
که این معنی بدست و پای ما نیست؟
مرا در غم شکیبایی مفرمای
که این کار دل شیدای ما نیست
نو معذوری که شبهای درازت
خبر از چشم شب پیمای ما نیست
مرا از درد دل دل نیست بر یاد
ترا از عیش خوش پروای ما نیست
مرا شد در سر سودای تو دل
دلت را خود سر سودای ما نیست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم