شمارهٔ ۳۹


دل بدان دلنواز خواهم داد

جان بشمع طراز خواهم داد

پس ازین من بدست عشق و هوس

مالش حرص و از خواهم داد

چشم و دل را چو شمع و اتش و آب

مایه و برگ و ساز خواهم داد

مده ای عقل زحمتم بسیار

که جواب تو باز خواهم داد

چند گویی که دل بدو دادی؟

دادم آری و باز خواهم داد

بر سرم عشق ترکناز آورد

تن درین ترکتاز خواهم داد

زین دو در بند دیدگان شب و روز

اشکها را جواز خواهم داد

ار دل از من بناز میخواهد

من بدو از نیاز خواهم داد

نازنین است یار من پیشش

جان شیرین بناز خواهم داد

بدون متن

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم