شمارهٔ ۱۳۶
ای غمزۀ تیز تو جگر خواره
وی لعل تو طیرۀ شکر پاره
هم وعدۀ تو دراز بی حاصل
هم چشم ضعیف تو ستمکاره
برگشته بصد هزار نومیدی
از کوی تو عاشقان بیچاره
همچون گل و لاله و خور پیشت
بر خاک همی نهند رخساره
مگذار که زلفکان هندویت
ناهمواری کنند همواره
هر گه که کنم حدیث وصل تو
گوید غم تو که هان، دگر باره
شد در دل ما بدولت عشقت
غم خانه نشین و صبر آواره
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم