شمارهٔ ۲۴


می آمد و می رفت پیاله بر ما

تا خون بنماند در رگ و ساغر ما

چون چشم خروه بس که شد در سرما

چون تاج خروه لعل شد افسرما

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم