شمارهٔ ۳۹


آزرده چو شد ز زخم نشتر دستت

از کردۀ غمزه برد کیفر دستت

گر چشمۀ خون گشت روان بر دستت

نشگفت چو باشد دلم اندر دستت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم