شمارهٔ ۸۱
آتش که همه دلی ازو ناشادست
بنیاد سرافرازی او بر بادست
سوز دل من گرفت او را که چنین
در دست چو تو سنگ دلی افتادست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم